شکست بی صدا
موجود موذی دفعه قبل رو یادتونه؟یادتونه چه واکنشی داشتم؟؟
گفتم که از اون به بعد چه آرامش اعصابی اومد سراغم!!!!!!
+آخه چرا باید بیای سراغ من لعنتی؟ازت متنفرم...تنها چیزی هستی که ازش میترسم
+چرا آرامشمو میگیری؟
+بعد از یه روز پرکار اومدم که بخوابم...هندزفری رو اوردم اهنگمو گوش بدم همش احساس میکردم یه چیزی تو گوشمه..
بعد احساس کردم روی دستمه...گوشی رو برگردوندم سمت دستم و بـــعـــله.....
+واکنش این دفعه کاملا متفاوت با دفعه قبلی بود
فقط تونستم دستمو به شدت حرکت بدم و برم لامپو روشن کنم و بعد هم یه جسم سنگین بذارم روش
کاملا ساکت بودم...
+الان از خودم هم بیزارم احساس میکنم خیلی کثیف و میکروبی ام
+سرم درد گرفته و حاضر نیستم برم کسی رو بیدار کنم
مطمئنم تا صبح خوابم نمیبره...
**کاش یکی بود الان باهام حرف میزد...اما اخه این موقع؟!
**گاهی چه بی صدا میشکنیم...بی انکه حتی یک نفر بویی ببرد
**یادم رفت بگم! سوسک بود
نظرات شما عزیزان: